لازم دیدم در کلماتی چند، در باب مسئله ی پیامبری و مسایل مربوطه کمی روشنگری بنمایم همانا: در اصل بنده نه چوپان نه بیابانگرد و غارنشین و نه high on cocaine بوده ام. بلکه بنده ای به شدت عادی و معمولی سردرگم در میان بقیه ی بندگان ول می گشتم. اما همان طور که هر چیزی دوره ای دارد، بنده این وسط به ظن خود به پیامبری رسیدم. البته در این شیوه ی جدید پیامبری هدف ارشاد و از این حرفا نیست بلکه خوب هدف رستگاریست از هر نوع. بیش از این جایز نمی دانم در این مورد سخن برانم.
باشد که همه رستگار شویم.