Tuesday, June 29, 2004

ناديده گرفتن پشه ای که يه ساعته زير گوشت وز وز ميکنه واقعاً بی انصافيه! 

Monday, June 28, 2004

دل منو کسی نشکونده، من ناگهان متوجه شدم که اصلاً دل ندارم!

اگه تو داد می زنيو ميری، من ساکت يه گوشه تا ابد ناله می کنم.

Friday, June 25, 2004

جادوگر! ‌جادوگر مهربون که درست به موقع به داد سيندرلا رسيدی!‌ به داد منم برس!! بيا که خيلی دلم ميخواد سرمو بزارم رو پاهات و زار زار گريه کنم.

رو يه تاب نشستم.يه تاب با طنابای خيلی خيلی بلند، و دارم تاب ميخورم.از عقب به جلو طوری که باد چشمامو می بنده. و کلم خاليه خالی.خالی از هر چيزی جز باد و نور خورشيد.از جلو به عقب ...و يه جفت پا که باهام مياد عقب.و کلم خاليه خاليه خالی...

Wednesday, June 23, 2004

اين ديگه چه خله!‌ ميگم دردم بی درديه، ميگه نه! آدم درد ديگرانو که ميبينه قلبش به درد مياد!!ای کاش چشام حداقل چيزيو ميديد، يعنی ای کاش مغزم اين تصاويرو تف نمی کرد.

عجيبه! نه .. اصلاً عجيب نيست.کم کم عنکبوتا دارن دورم جمع ميشن که تار بتنن.از بس که من تکون نمی خورم.


هر چاه فاضلابی قابليت اينو داره که من توش غرق بشم.هر گوسفندی قابليت اينو داره که پشماشو بد بچينن.هر آب نباتی قابليت اينو داره که يه بچه ای گازش بزنه و دندون شيريش بیفته...

Thursday, June 17, 2004

آغاز!

سلام! و بالاخره يه جای خصوصی که هر چرت و پرتی خواستم بنويسم!!