Tuesday, October 26, 2004

چه قدر به دختری که با صدای بلند تو سينما گريه می کرد حسوديم شد!!


و Vive Per Lei يعنی Alive for her !!


و چه قدر خوبه که يه دوجين آهنگ دارم که هر وقت گوششون کنم تمام غم دنيا ميره تو دلم!


و ای کاش بادی بود که تو موهای منم می وزيد!! مثل بادی که تو‌ موهای «آگرين» می وزيد. ‌‌


و به خودم افتخار می کنم که تو خواب پيوند مثل عنکبوت از ديوار بالا می روم!!


Friday, October 15, 2004

گاهی بايد کلمات رو بی فکر نوشت،گاهی بايد از کندن جوشها دست کشيد،گاهی بايد بعضی شعر ها رو ترجمه کرد:«تو بهتر از آنی که حقيقت داشته باشی!»


می پرم،می غلتم،به عقب پرت می شوم، گردالی می شوم، کوبيده می شوم، نفسم بند می آيد، پس هستم!


گاهی بايد علی رغم اين که کاری نکرده ای خستگی در کنی! «خسته نباشی عزيزم!»


گاهی خوب است مثل بعضی ابله ها مدام از «عزيزم» استفاده کنی عزيزم!


آيا کسی در اين هنگامه ی بی مخی اراجيف مرا می خواند؟ 

Saturday, October 09, 2004

ديروز ،خداوند مرا از جهنم به اين دنيا پس فرستاد!

چون با وجود کرت کوبين و استنلی کوبريک و گاوس آنجا برای من جهنم نبود! و با وجود من بهشت برای نيکوکاران جهنم بود!

و چون خدا پول کافی نداشت تا برای من يک جهنم انفرادی درست کند ، به همين زمين خودمان باز گردانده شدم تا حسابی عذاب بکشم!