Thursday, May 08, 2008

به کوری چشم معاندین و حسودان و کفار و منافقان که در چند ماه اخیر مانع گشتند که به ارشاد و انذار خلق بپردازم، زین پس با حمتی عالی و شکمی خالی به این مهم خواهم پرداخت. اگر خداوندگار حکیم ابزار کار را فراهم کند یکی از مظاهر آشکار کارشکنی و کفر و نفاق که همانا استاد بدذاتم باشد را چنان از سر راه ارشاد و رستگاری خودم و بقیه ی خلایق بر خواهم داشت که راه حسابی باز شود و بوی گند تمایلات پست و زمینی اش از قبیل پیپر(مقاله) نویسی و جهان گشایی ،فضای عرفانی مان را خدشه دار نکند. باشد که همه رستگار شویم و البته فراموش نکنید که «هدایتی برای ایشان(استادان ریاکار و بدذات دانشگاه) نیست».

Thursday, May 01, 2008

بی اندازه، بی اندازه، بی اندازه خسته شده ام. همه چیز بوی بنزین و آسانسور و کامپیوتر و کاغذ می دهد. حتی بهار هم که قرار بود بوی علف بدهد، حتی تابستان که قرار بود بوی آفتاب بدهد. بی اندازه، بی اندازه مغزم درد می کند. شاید قدرت اندازه گیری ام محدود شده ولی شک ندارم که انتها ندارد مسخرگی آن چیزی که هستی و تماشای آن چیزی که هستی از بیرون و مسخره کردن آن در حالی که آن چیزی که هستی و از بیرون مسخره می کند آن چیز مسخره ی وسط گود را خودش مسخره تر و بی خاصیت تر است. اصلاً تف به آن چیزی که هستم از بیرون و آن چیزی که هستم در واقع و زنده باد بد و بیراه هایی که خلاقانه بر زبانم جاری می شود!!