Friday, June 22, 2007

از وقتی که با خدا قهر کردم هیچیه هیچی بهم نازل نشده! حتی یه فرشته ای جنی چیزی یه پیغام خشک و خالی هم نیاورده!
می دونی فرق «خدا » چیه؟! اینه که اصلاً منت کشی نمی کنه!
البته یه فرق دیگه هم داره: «
نکنه!اصلاً برام مهم نیست!»

:( خیلی می ترسم الکلی شم!

Sunday, June 17, 2007

ایستگاه مترو جای گرمی است

این که احساس می کنم هر وقت پامو تو مترو گذاشتم قطار جلوی چشام رفته دو تا معنی می تونه داشته باشه: 1. من آدم خیلی بدشانسی هستم. 2. من آدم خیلی منفی نگری هستم. تو دومی که شکی ندارم ولی مطمئنم که اولی هم به نوبه ی خودش بی تأثیر نیست. دوست داشتم می فهمیدم موضوع از چه قراره!؟ البته هیچ بعید نیست که تفسیر بهتر این باشه که این دو عامل از هم مستقل نیستن!* یعنی از بدشانسیمه که آدم منفی نگری از آب در اومدم و همون منوال از بس منفی نگر شدم خدا زده پس کلم و گفته:«بیا! اینم به بدشانسیه ناب اساسی تا یاد بگیری مثل آدم همه چیزو همون طوری که هست بلکم یه کم بهتر ببینی!»

* هر فحشی بدی الهی که به خودت برگرده!

Wednesday, June 13, 2007

این روزها هوا آفتابی است و خیلی سخت می توان دلتنگ شد! یعنی هم دلتنگی هست هم سختی.

_ مشقّت، قشلاق، مشتاق_
حتی قاشق هم همین طور! فکر کنم تابستان را توصیف می کنند.