از وقتی پیامبر شدم انگار یه چیزایی در درونم عوض شده، از این روست که در بیرونم هم عوض خواهد شد و زین پس کلاْ یه تحولات اساسی خواهیم داشت. از قبیل سوئیچ کردن از چرت و پرت های مثلاْ دپرس و از دنیا بریده به چرت و پرت های مسخرگی(یا تمسخرآمیز) که دسته ی دوم وبلاگ هاست که این روزها رایج شده و با وجود اینکه فلسفه ی وجودی اش در اصل تکراری نبودن بوده، حالا دیگه بدجوری هم تکراری شده! البته دست کم این مزیت رو دارن که باعث گشادی روح خواننده شده و بعضاً دلشان را خنک می نماید.
الآن بدجوری قصد دارم این دسته گل هایی رو که زرت و زرت از خودشان عکس می گیرن به باد انتقاد بگیرم. (در حسن نیتم شک نکنید هرگز نه بحث حسودی در میان است نه تمسخر و تحقیر) ولی فعلاً چون تحقیقاتم در این جرگه به کمال مورد نظر نایل نگشته مدتی دست نگه می دارم. امیدوارم در این مدت از پیامبری عزل نگردم!
1 Comments:
غار نشینی؟
چوپانی؟
بیابانگردی؟
کشتی سازی؟
اگه هیچ کدوم نیستی فقط میتونی عیسی باشی
که نه مسخرگی بلد بود
نه انتقاد
و نه تحقیقات!
;)
Post a Comment
<< Home