Wednesday, November 01, 2006

خنده های کش دار و از سر بی حوصلگی آغاز می شوند. دهانم گشاد و گشادتر می شود. آنقدر گشاد که همه ی حرف های ناگفته ام به لختی بیرون می ریزند.خنده های کش دار که مثل خمیازه های صبحگاهی اشک در چشمانم جمع می کنند، تمامی ندارند. آنقدر اشک که دیگر چیزی جز در هم آمیختگی رنگ ها از دنیای بیرون نمی بینم.

بیایید!
به حرف هایش گوش کنید و اشک از چشمانش پاک کنید!
موهایش را شانه کنید و مدادهایی که در دستانش شکسته بگیرید!
و بروید!

3 Comments:

At 4:36 AM, Anonymous Anonymous said...

pas NOVOMBER RAIN key goosh konim?

 
At 3:46 AM, Anonymous Anonymous said...

koja berim!?

 
At 6:13 AM, Anonymous Anonymous said...

be ghabrestan :D

 

Post a Comment

<< Home