حتی دوستان قدیمی هم هیچ وقت وجود نداشته اند و آهنگ های شاد هم چیزی جز یک مارش پر سر و صدا برای جنگ های آینده نیستند. حالا آنقدر دورم که می توانم عاشق تک تک آجرهای دود گرفته و بوگندوی خیابان مدرسه مان شوم. حتی آنقدر دورم که می توانم عاشق شاشیدن های بی موقع نوه های قد و نیم قدم روی فرش های نفیس ایرانیم باشم!
غم خاصی وجود ندارد! همه سلام می رسانیم شما هم سلام برسانید به همه ی آنهایی که وقتی می دیدمشان از صد کیلومتری راهم را کج می کردم که خدای نکرده بهشان سلام نکنم. سلام برسانید به خانم حراستی و بگویید که اسمت را گذاشته بودیم پادری شاید تصادفاً متوجه شد که چه اسم برازنده ای برایش انتخاب کرده بودیم. سلام برسانید به کافه های بی نظیر گاندی که با وجود بدمزه بودن همه ی محصولاتشان می شد زیر سقفشان سیگار کشید!(و سلام مخصوص خدمت اسرافیل عزیز)
برگ ها به هر حال قهوه ای می شوند بعد زرد و ممکن است قبل از همه ی این تغییرات بریزند روی زمین حالا شاید تکنولوژی هم یک کارهایی بکند که هیچ وقت نریزند یا همیشه سبز بمانند ولی بالاخره کهنه و بدبخت که می شوند، بالاخره حوصله شان که سر می رود!