صدای خودم که بیگانه شده و سمفونی مرگ که به مدت شصت سال نواخته می شود، صحنه ی غریبی است: شمعی در دست، کفن پوشیده، همگام با ریتم نوای تهی کننده ی مرگ پیش می روم به سمت لبه ای که در راه است. و مدام این شمع لعنتی خاموش می شود در راه و مدام له می کنم دست و پای دیگران را از نادانی!!
بد جوری گیر کرده ام در گل و لجن، مرگ به سمتم می آید پیش. لعنت خدا به من! لعنت خدا به خود خدا که از من هم سادیست تراست.
بد جوری گیر کرده ام در گل و لجن، مرگ به سمتم می آید پیش. لعنت خدا به من! لعنت خدا به خود خدا که از من هم سادیست تراست.
4 Comments:
de be khatere hamin chizast ke bayad az tanhayi dar berim dige!!!!
dokhtar to khoobi??? be baghie begoo dasto pashoono jam konan ta zire dasto pa namoonan! taghsire chie ke to shamet khamoosh mishe heyyy! oomado asan ye nafar koor bood! omid varam fahmide bashi ke in comment hichish shookhi nabood!
man ba ejaze linkidam
خدا به نظر من مازوخیسم داره نه سادیست
خدا خودشو به کشتن داد
ما رو نشوندن به عزاش
Lanat be khodaye bekhod nayamade...
Post a Comment
<< Home