هيچ چيز جالب تر از نگاه کردن به سوختن يک تکه کاغذ نيست. سياه می شود و به سرعت می سوزد، سريع اما باور کردنی.
- يعنی اگر دستت را در يقه ام نکنی دوستم نداری؟ اگر لب نداشتم؟
- نه!
- امشب بايد شب غمگينی باشد! مدام صدای ويولن می شنوم.
- اگر نبوسمت و دستم را در يقه ات نکنم ديگر دوستم نداری؟
- نه!
نمی سوزد، يک چوب کبريت وقتی می خواهی که بسوزد. اما کاغذ و حتی پرده ها و حتی موها به سرعت می سوزند. به سرعت سبک می شوند وقتی نبايد بسوزند.
- می دانم. پيرزنی خواهم شد، با موهای سوخته . بس که زير سايه ی يک درخت بی برگ خواهم نشست.
- دوستت دارم.
3 Comments:
lab va yaghe faghat masire goftanesh bood.
manam ziyaddd
lab va yaghe faghat masire goftanesh bood.
manam ziyaddd
jayee vase nazare man nazashte boodan adamayee ke fek mikardam tooshoon jam reserv shode.
jahapor shode bood man ham piyade ta khoone raftam.
Post a Comment
<< Home