امشب مثل اينکه موقع وصيت نامه دوم رسيده! حالا که تقريباً مطمئنم ميميرم بايد خيلی چيزا بگم.
اول از همه،مطمئن باشيد که به هيچ وجه خودکشی نکردم و مصرانه دنبال قاتلم بگرديد.
دوم اينکه يه سری معذرت خواهی هست که بايد به جا بيارم:
- از آقايی که تو پمپ بنزين کار می کنه معذرت می خوام! چون بعد از من بايد دنبال يه خُل جديد بگرده که هر دفعه بهش مکمل بنزين بفروشه.
- از همه ی نوه های بالقوه ام معذرت می خوام که بچه های بالقوه ی بی مصرفم به دنياشوم آوردن(البته بالقوه)
- از خدا معذرت می خوام! چون ممکنه وجود داشته باشه و بد نيست قبل از ديدنش يه کم جلب ترحم کرده باشم.
- از همه ی معلم های دينی از اول دبستان تا آخر دانشگاه معذرت می خوام که فرصت نشد به راه راست هدايتشون کنم.
- از همه ی مارمولک هايی که در دوران خردسالی نصف کرديم ، صميمانه و همراه حلقه اشکی در چشم معذرت می خوام.(از هر نيمه جداگانه)
1 Comments:
hatta bade 1000 dafe khundan ham adam ro be labkhand vaa midare!!! hala ke fahmidi marget inghadr nazdike!!! chera dige vasiatname neminevisi?!;)
Post a Comment
<< Home